درس پیانو ، هنری ماتیس
به زبان لودویک ویتکنشتاین نواختن موسیقی، رقص انگشتان انسانه. هر قطعهی موسیقی، سفری به درونه که یادآور خود واقعی هر شخصه و همواره رویای موسیقی را در دل نوازنده زنده نگه میدارد.
وقتی دفترچه و کتاب نتها رو میذاری کنار و چشماتو میبندی این سفر شروع میشه. مضرابها رو دست میگیری و رقصشون روی سیم و چوب رو میبینی. ما سنتوریها سکوت میکنیم و فقط اون قطعه تو سرمون پلی میشه. به دنبال رویاهامون تو دنیای بیرون نیستیم. اون تهِ قلبمون میگردیم دنبالش، همون جایی که فقط بعضی نتها میتونن لمسش کنن.
نیچه درمورد موسیقی نظر خوبی ارائه می کنه. اگرچه با بسیاری از آرای فلسفی شوپنهاور مخالف بود اما تحت تأثیر ایدههای او در مورد موسیقی قرار گرفت. نیچه در «زایش تراژدی» از روح موسیقی پذیرفت که از طریق هنر و بویژه موسیقی میتوان از بدبختی زندگی زمینی گریخت و نظری به امر استعلایی افکند.
نیچه، ایدهی واگنر را در مورد اینکه «دو عنصر باید یکدیگر را در هنر متعادل سازند» توسعه داد: این دو عنصر یکی نظم یا ساختار خلاق (آپولونی) و دیگری الهام آشفته و نابسامان (دیونیسوسی) هستند. او در ابتدا این آمیختگی را در موسیقی واگنر مشاهده کرد و بر این باور بود که هنر واگنر از جمله هنرهایی است که موجب رستگاری آلمان خواهد شد.
اما نیچه از سال ۱۸۷۶ به یکی از مخالفان سرسخت واگنر بدل شد چرا که معتقد بود او عنصر ضروری «آپولونی» را در موسیقیاش ترک گفته است. اما بعد از نیچه، دیگر موسیقی در منظومه فلسفی فیلسوفان بزرگ سهمی نداشته!
به زبان هیلمن به جای تعبیر رویا باید بذاریم که رویا ما رو تعبیر کنه اینجوری فرصت برای شناخت روحِ رویابین میسر و ممکن میشه. گاهی هنر، موسیقی و رویا گفت و گویی بین ما و خودمونه برای رسیدن به خود واقعیمون.